۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷۳

چون لاله جگر چاک شدم غرقه بخون هم
از داغ درون سوختم از زخم برون هم

افتاده ام ایشمع چو پروانه بپایت
آتش زده ام دین و دل و صبر و سکون هم

چند ای بت کافر بچه در غارت دینی
این کار مگر بر تو ثواب است و شکون هم

دایم بزبانها من بد روز چو شمعم
از زخم زبان سوختم از بخت زبون هم

در کوی بتان لاف بزرگی و هنر هیچ
آنجا بوی اصل و نسب فضل و فنون هم

میسوخت دل از عشق تو چونشمع سراپای
افزود غمت بر سر آن داغ جنون هم

اهلی ز غم عشق تو با خویش نپرداخت
دیوانه صفت زیست همه عمر و کنون هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.