هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و فداکاری شاعر به معشوق است. شاعر خود را بینیاز از دنیا به دلیل داشتن معشوق میداند، درد عشق را به خدا میسپارد، و خود را همچون ذرهای در مقابل خورشید معشوق میبیند. همچنین، او از جفای غم در دلش شکایت دارد و به دعا پناه میبرد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند مقایسه خود به سگ معشوق نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.
شمارهٔ ۹۷۶
گنجی چو تو در سینه بکونین چکارم؟
مستغنی ام از هر دو جهان من که تو دارم
چون ذره بر آنم که بخورشید رسم باز
در همت خو پست نیم گر چه غبارم
درمان دل از لعل تو جویند حریفان
من درد دل خود بخدا باز گذارم
چون بلبل اگر زار بگیرم مکنم عیب
زاری ز غمت چون نکنم؟ عاشق زارم
جایی که بتان را سگ خودمی نشماری
انصاف دهم من چه سگم درچه شمارم
در ملک دلم غم بجفا دست بر آورد
وقتست که من هم بدعا دست بر آرم
اهلی ز کنار و بر خوبان نشوی سیر
هر چند من از خلق دو عالم به کنارم
مستغنی ام از هر دو جهان من که تو دارم
چون ذره بر آنم که بخورشید رسم باز
در همت خو پست نیم گر چه غبارم
درمان دل از لعل تو جویند حریفان
من درد دل خود بخدا باز گذارم
چون بلبل اگر زار بگیرم مکنم عیب
زاری ز غمت چون نکنم؟ عاشق زارم
جایی که بتان را سگ خودمی نشماری
انصاف دهم من چه سگم درچه شمارم
در ملک دلم غم بجفا دست بر آورد
وقتست که من هم بدعا دست بر آرم
اهلی ز کنار و بر خوبان نشوی سیر
هر چند من از خلق دو عالم به کنارم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.