۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸۲

می ده که بی غبار غمی از جهان روم
آلوده دل مباد کزین خاکدان روم

خلق جهان بگریه من خنده گر زنند
طوفان شود ز گریه گهی کز جهان روم

تا زنده ام چو شمع ندانند قدر من
قدر من آنگه است که من از میان روم

تا دل ز من ربود سگ آستان او
هرگز دلم نداد کز آن آستان روم

آن آفتاب حسن کجا سر نهد بمن
گر زیر پا نهم سر و بر آسمان روم

گشتم غبار ره که به شبگیر تا صبا
شبها بکوی دوست ز دشمن نهان روم

اهلی اگر بباغ جنان ساقیم نه اوست
دوزخ از آن به ام که بباغ جنان روم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.