۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸۴

تا کی از گریه گره بر لب فریاد زنم
سوختم چند گره بیهده بر باد زنم

منکه از طالع شوریده خود در بدرم
از که نالم چکنم پیش که فریاد زنم

غم دل چند خورم کی بود آنروز که من
بفراغت نفسی با دل آزاد زنم

هر گهم صورت شیرین نفسی پیش آید
ای بسا آه که بر حسرت فرهاد زنم

اهلی آن غنچه دهن کار بمن تنگ گرفت
وقت آن شد که قدم در عدم آباد زنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.