۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۴

تو در آتش ز تب چو نشمع و من دور از درت گردم
مرا پروانه خود کن که بر گرد دسرت گردم

لب از تاب تبت خشک و دو چشم از گریه گشته تر
فدای آن لبان خشک و چشمان ترت گردم

بخور عود و شکر برنتابد آن دل نازک
بسوزم جان شیرین و بخور مجمرت گردم

چو مورم آرزو باشد که میرم در فدای تو
مگس وارم طمع نبود که گر شکرت گردم

مرا کشتی ز غم بهر خدا حرفی بگو با من
چو اهلی زنده دیگر از لب جانپرورت گردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.