۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۵

عمریست که من خاک ره درد کشانم
چون سایه قدم بر قدم پیر مغانم

از زهد برندی چو فتادم چه تفاوت
آن روز همین بودم و امروز همانم

با پیر مغان بسته ام اینعهد که دیگر
جز خدمت رندان نکنم تا بتوانم

ای خضر سعادت مددی تا چو خط یار
خود را بلب چشمه حیوان برسانم

اهلی بدلم زخم نهان کز ستم اوست
روزی بتو بنمایم اگر زنده بمانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.