۱۳۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۸

دل با تو بگفتار و زبان با دگرانم
در دیده تو منظور و بمردم نگرانم

دور از توتنم خسته و دل ریش و جگر چاک
مردن به ازین عمر که من میگذرانم

از هجر تو چون رعد که با ابر بهاریست
فریاد زنان گریه کنان جامه درانم

از شوق سفال سگ کوی تو همه عمر
در کوی وفا خاک ره کوزه گرانم

بر گیسوی حورم تنوان بست بز نجیر
زینگونه که من بسته زلف پسرانم

ای پیک صبا سینه چو چاکست در آخوش
با دل خبری گو که من از ببخبرانم

اهلی نظرم بر قد آن سرو بلندست
هر چند فقیرم نه ز کوته نظرانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.