۱۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۰

ناچار اگر دمی ز سر کوی او روم
جویم بهانه یی که دگر سوی اوروم

یا رب شکسته پای کنم در مقام صبر
تا کی زمان بسر کوی اوروم

دل برد آن پریوش و هر جارود مرا
آتش بدل در افتد و بر بوی اوروم

بی او شدم بگلشن و عمری گذشت از آن
شرم آیدم هنوز که با روی اوروم

اهلی چنین که دل بسنگ یار بسته شد
مشکل دلم دهد که ز پهلوی اوروم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.