۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۲

سنگ جفا بقصد دل زار خسته ام
مفکن که من ز طالع خود دلشکسته ام

خونا به گر شدست سرشگم عجب مدار
داغ درون خویش بآن آب شسته ام

ای مرغ نامه بر، ز گزند ایمنی که من
تعویذ چشم زخم ببال تو بسته ام

من چون روم ز کوی تو کز چشم خونفشان
خونم گرفته دامن و در خون نشسته ام

اهلی اگر چه سوختم از داغ عشق او
تا همچو شمع کشته نگردم نرسته ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.