هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دوستی بیقید و شرط خود به معشوق سخن میگوید، حتی در دوری و غیبت، حضور معشوق در دلش زنده است. او از سوز عشق و تأثیر آن بر روح و جان خود میگوید و آرزو میکند که حتی پس از مرگ نیز نور عشقش باقی بماند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۰۰۴
هر چند از وصالت ای آفتاب دورم
یکذره نیست هرگز در دوستی قصورم
چندان رخ تو دیدم کز دیده در دل آمد
اکنون بدیده دل می بینم و صبورم
در غیبت از خیالت جانم حضور دارد
چون در حضورت آیم از غیر بیحضورم
امروز ای پریرخ کز حسن آفتابی
در سایه توام من از خود مساز دورم
از سوز عشق اهلی دل زنده شد چو شمعم
روزیکه هم بمیرم خیزد ز خاک نورم
یکذره نیست هرگز در دوستی قصورم
چندان رخ تو دیدم کز دیده در دل آمد
اکنون بدیده دل می بینم و صبورم
در غیبت از خیالت جانم حضور دارد
چون در حضورت آیم از غیر بیحضورم
امروز ای پریرخ کز حسن آفتابی
در سایه توام من از خود مساز دورم
از سوز عشق اهلی دل زنده شد چو شمعم
روزیکه هم بمیرم خیزد ز خاک نورم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.