۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۸

منم آنکه مست و بیخود ز غم تو لاله رویم
همه عشق و درد و داغم همه شوق و آرزویم

تو بهار عاشقانی بخدا اگر نباشی
نه بهار باغ بینم نه گل و سمن ببویم

مگرت بخواب بینم چو حیات خضر اگر نه
خبر تو از که پرسم اثر تو از که جویم؟

ز محبت تو با من همه خلق چون رقیبند
بکه راز خود گشایم غم خویش با که گویم؟

دل عاشقان بمویی ز امید بسته داری
بوفا که مگسل از من که ضعیفتر ز مویم

همه جان اگر شوم من نگهت هنوز نتوان
مگر آنکه چشم و جان هم ز غبار تن بشویم

تو که پادشاه حسنی بگدا کجا نشینی
بزکوه حسن گای نظری فکن بسویم

زمن آن غزال مشکین نرمد ز طعن مردم
من ازین کرشمه اهلی سگ آن فرشته خویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.