۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۸

ایگل که بوصل تو رسیدن نتوانم
زان خار شدم کز تو بریدن نتوانم

فریاد که از شوق جمال تو هلاکم
وز نازکی خوی تو دیدن نتوانم

از گوشه ابروی توام چشم گشادست
هرچند کمان تو کشیدن نتوانم

ای یوسف مصری به زکاتم نظری کن
چون گوهر وصل تو خریدن نتوانم

پروانه صفت بال و پرم سوختی ایشمع
تا پیش تو گستاخ پریدن نتوانم

بویی بفرست ای چمن حسن تو باری
گر من گلی از باغ تو چیدن نتوانم

زهرم مده و صبر مفرما ز رخ خود
کاین چاشنی تلخ چشیدن نتوانم

اهلی به طپیدن نرهد کس ز کمندش
تسلیم شو چونکه رهیدن نتوانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.