۱۷۰ بار خوانده شده
بصبر اگرچه بسی روزها بسر کردم
دگر ربودیم از دست تا نظر کردم
بیک نظر که بکردم من از پی راحت
جراحت جگر خویش تازه تر کردم
دلم بهجر تو چون آرمیده بود چرا
طپیدن دل آسوده را خبر کردم
دگر درون دلم جای میکنی هرچند
ز رشک یاری غیرت ز دل بدر کردم
چو مرغ نامه بر از شوق دیدنش اهلی
هزار بار من از خویشتن سفر کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دگر ربودیم از دست تا نظر کردم
بیک نظر که بکردم من از پی راحت
جراحت جگر خویش تازه تر کردم
دلم بهجر تو چون آرمیده بود چرا
طپیدن دل آسوده را خبر کردم
دگر درون دلم جای میکنی هرچند
ز رشک یاری غیرت ز دل بدر کردم
چو مرغ نامه بر از شوق دیدنش اهلی
هزار بار من از خویشتن سفر کردم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.