۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲۵

کاش آنزمان که سوخته میشد ستاره ام
میسوخت اول این جگر پاره پاره ام

گاهی که تیغ خشم کشی، در میانه ام
وانگه که بزم عیش کنی بر کناره ام

چندانکه بیش بنگرمت تشنه تر شوم
ز آب حیات سیر نسازد نظاره ام

تا کی خورم چو صورت سنگ از زمانه زخم
من سخت دل نه آدمیم سنگ باره ام

بهر خدا شفاعت یاران مکن قبول
زارم بکش که نیست جز این هیچ چاره ام

ایشمع حسن اینهمه گرمی چه حاجتست
من آن خخسم که منتظر یکشراره ام

جان گر قبول ورنه قبول اختیار ازوست
اهلی درین معامله من هیچکاره ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.