۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۳۳

ز بسکه خار ملامت کشیده دامانم
میان خار ملامت چو چشم حیرانم

چو خاک پات نیم آب زندگی چکنم
به خاکپای تو کز زندگی پشیمانم

مپرس حال پریشان ببین که زلف ترا
صبا چگونه پریشان کند پریشانم

کجاست خضر سعادت که من ز بخت سیاه
اسیر ظلمتم و چاره یی نمیدانم

ز روی او نکنی شرم از خدا اهلی
که بت پرستی و گویی که من مسلمانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.