هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و شوق خود به معشوق میگوید و ترس از نرسیدن به او را بیان میکند. او از آتش عشق در سینه و اسارت در قفس غم سخن میگوید و از باد صبا میخواهد که جانش را به سوی معشوق ببرد. شاعر همچنین به وفاداری خود به معشوق قسم میخورد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اسارت و شوق شدید نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۰۳۴
هست کحل بصر از خاک ره او هوسم
لیک ترسم که شوم خاک و بگردش نرسم
با تو چون در سخن آیم؟ که ترا چون بینم
آتش شوق تو در سینه بسوزد نفسم
شمع من چون تو بخلوتگه عشرت باشی
بادرا ره نبود سوی تو من خود چه کسم
سوی آن گل ببر ای باد صبا جان مرا
به زمین بوس که من مرغ اسیر قفسم
تو اگر یاری اگر دشمن جان اهلی را
او بجای تو کسش نیست بجان تو قسم
لیک ترسم که شوم خاک و بگردش نرسم
با تو چون در سخن آیم؟ که ترا چون بینم
آتش شوق تو در سینه بسوزد نفسم
شمع من چون تو بخلوتگه عشرت باشی
بادرا ره نبود سوی تو من خود چه کسم
سوی آن گل ببر ای باد صبا جان مرا
به زمین بوس که من مرغ اسیر قفسم
تو اگر یاری اگر دشمن جان اهلی را
او بجای تو کسش نیست بجان تو قسم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.