هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، ابراز وفاداری و فداکاری به معشوق می‌کند و از درد هجران و عشق بی‌پاسخ می‌نالد. او از معشوق می‌خواهد تا به نذر او وفا کند و از عشق خود به عنوان یوسف عزیز یاد می‌کند. شاعر همچنین از زلف معشوق و تأثیر آن بر خود سخن می‌گوید و در پایان، به رضایت از تقدیر و امید به رسیدن به مراد خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و گاه دردناک است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۰۳۵

جان نذر کرده ام که بپایت فدا کنم
پیش آی تا بنذر خود آخر وفا کنم

شرمنده ز آسمان و زمینم که بهر تو
تا کی بسجده افتم و تا کی دعا کنم

با من نکرد هجر تو کاری که دامنت
از دست تا بروز قیامت رها کنم

آن دل که بسته ام بتو ای یوسف عزیز
هرگز مباد کز تو بخواری جدا کنم

گر زخم دلگشای تو باشد بجای دل
گو دل مباش این گره غم چه وا کنم

من کز نسیم زلف تو دیوانه میشوم
زلفت اگر بچنگ من افتد چها کنم

شکر خدا که چرخ من پیر را نکشت
چندانکه بهر چون تو جوان جان فدا کنم

اهلی، مراد من چو هلاکست غم مخور
کاخر مراد خویشتن از وی روا کنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.