۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴۰

شب وعده داد مست و بره دیده دوختم
دل ساختم کباب و نیامد بسوختم

عیبم مکن ز سجده آن روی آتشین
کز وی چراغ دولت و دین برفروختم

دیوانه گشتم از ستم این پریوشان
از بسکه چاک خرقه به صد پاره دوختم

بختم فشرد پا بدرت کوری رقیب
میخی عجب بدیده دشمن سپوختم

اهلی ز کشت دهر چو عنقابری نخورد
من مرغ زیرکم که بیک جو فروختم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.