۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴۲

روز آخر کز جهان با دیده گریان روم
گر نباشد در دلم مهر تو بی ایمان روم

دامن از گلهای خون دل نشویم زان مرا
دامنی پر گل بود روزی کزین بستان روم

بسکه بیحد دود دل در خانه ام فانوس وار
آردم در چرخ و من چون صورت بیجان روم

از لبم کامی ده ای بی رحم و مپسندم که من
چون سکندر نا امید از چشمه حیوان روم

خضر و الیاس اندران سرچشمه آبحیات
معتکف بنشسته چون من بی سر و سامان روم

مینهم پا بر سر هستی و جان در آستین
تا چو اهلی سوی او پاکوبو دست افشان روم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.