هوش مصنوعی: شاعر از عشق و مستی ناشی از دیدن معشوق می‌گوید و از دردسرهای این عشق سخن می‌راند. او به رغم رنج‌ها، عشق را سرافرازی می‌داند و خود را در راه عشق معشوق فدا می‌کند. همچنین، از بی‌مهری معشوق گلایه کرده و خود را مسلمان و اهل انصاف می‌خواند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی اصطلاحات و مفاهیم مانند مستی و درد عشق ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۰۵۰

از بسکه می وصلت بیرون رود از دستم
روزیکه ترا بینم تا روز دگر مستم

ای آفت جان و دل دارم ز تو صد منت
کز دردسر مستی از یمن تو وارستم

در عشق سرافرازی بردار توان کردن
تا من سر جان دارم در کوی غمت پستم

گفتم مگر از مهرت طرفی بتوان بستن
بی مهر و وفا بودی نقش غلطی بستم

در عشق بتان اهلی خوانند اگرم کافر
از روی مسلمانی انصاف دهم هستم
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.