۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۱

دل چو کوه از حسرت لعل تو خونشد چونکم
سالها باید که این حسرت ز دل بیرون کنم

گرنه رسوا سازدم بوی محبت نافه وار
پوست درپوشم چو آهو شیوه مجنون کنم

گر بقدر گریه آبم در جگر باشد چو ابر
آنقدر گریم که کوه و دشت را جیحون کنم

گه گهی در کنج غم از گریه سازم دل تهی
بازآیم سوی آن بدخو و دل پر خون کنم

سوختم چون اهلی لب تشنه یارب رحم کن
بیش ازین از چشمه حیوان صبوری چون کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.