۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۲

من کز غمت ز دیده می لاله گون خورم
گر بیتو لب بلب جام خون خورم

تلخ است زهر مرگ و ز هجر تو تلخ تر
بی شربت وصال تو این زهر چون خورم

عشقم چنان گداخت که هر کسل نگاه کرد
دید از برون چو شیشه که خون از درون کنم

چون بیم سر نماند ز دیوانگی چه باک
کارم از آن گذشت که خوف از جنون کنم

اهلی جفای چرخ ز خونخواریم بکشت
تا چند خون ازین قدح واژگون خورم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.