۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۹

کشت چون صیدم سگ یار و کشد در خاک هم
وه که کرد از تیغ او محرومم از فتراک هم

خوانده ام خاک رهت خود را و میترسم هنوز
کاشکی بودی فروتر پایه یی از خاک هم

گشته خاموشم ولیکن از شکاف سینه ام
ناله ها خیزد ز غم صد آه آتشناک هم

ایکه میگویی نهان کن راز عشقش چون کنم
چون دل صدپاره دارم سینه صد چاک هم

جان اهلی سوی هر آلوده یی منگر که نیست
قابل آیینه حسن تو جان پاک هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.