۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶۲

من از گلهای خون دل از آن رخساره تر دارم
که از دست رقیب خار خاری در جگر دارم

مرا گویی که یارت کیست خواهم دیگری گویم
ولی دل ندهم گفتن که من یار دگر دارم

همی خواهم که ره یابم درون سینه مردم
که گر درد تو یابم در دلی آن نیز بردارم

شتابان میروی دانم نگردی یار من لیکن
بگردان گوشه چشمی که ذوق یکنظر دارم

مرا هرچند یاری بیش، او بیگانه تر اهلی
عجب بختی زبون و طالع بی پا و سر دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.