هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم دوری معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که بدون حضور او، زیبایی‌های طبیعت مانند گل و چمن برایش بی‌معناست. او از سوزش عشق و تنهایی خود می‌گوید و اینکه بدون یار، حتی عطر گل هم نمی‌تواند او را تسلی دهد. شاعر از ناتوانی در بیان شکایت خود به زبان بی‌زبانی اشاره می‌کند.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل احساسات و مضامین شعر نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۰۶۴

تو در چمن چو نباشی گل و سمن چکنم
کجا برم گل و نظاره چمن چکنم

گل آتشی است پی سوز عاشقان بیتو
منش بدامن و در جیب پیرهن چکنم

ز گشت باغ بیاران گرم شکیبد دل
دمی که هرکس و یاری شوند من چکنم

گرفتم آنکه فریب دل از جدایی تو
ز بوی گل بتوان داد خویشتن چکنم

شکایتی که مرا از تو است چون اهلی
بیک زبان چه بگویم بیک سخن چکنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.