۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸۳

چو چاره از غم خونخواره نمییابم
جز آنکه جان بدهم چاره یی نمی یابم

بهار عمر خزان کردم از غمت ایگل
هنوز فرصت نظاره یی نمی یابم

ز دست جور تو آواره جهان گشتم
ولیک همچو خود آواره یی نمی یابم

هنوز تیره شبم با هزار مشعل آه
شبی که همچو تو مهپاره یی نمی یابم

خوشم بخواری دل با هزار زخم زبان
بسختی دل خود خاره یی نمی یابم

شبم نمیرود از غصه خواب اگر روزی
ملامتی ز ستمکاره یی نمی یابم

بجان دوست که هرگز ز خانقه اهلی
صفای محبت میخواره یی نمی یابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.