۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸۷

مه من که هرگز گزندت نه بینم
فراق توام سوخت چندت نه بینم

بصد سر و نازم اگر دیده افتد
یکی همچو قد بلندت نه بینم

به پایت چه ریزم که چیزی ندارم
بجز جان و آنهم پسندت نه بینم

چه چابک سواری که نازک غزالی
نیابم که صید کمندت نه بینم

تو آنشمعی ایشوخ بی چشم زخمی
که جز جان اهلی سپندت نه بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.