۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹۱

در چاره مرهم بدل پاره بماندم
از چاره گری بود که بیچاره بماندم

هر بار امید نظری داشتم این بار
نومید ز دیدار تو یکباره بماندم

جان رخت سفر بست و تو از دیده برفتی
من پشت بدیوار ز نظاره بماندم

آواره شدم از سر کویت من مجنون
کس یاد نکرد از من و آواره بماندم

اهلی همه کس شاد شد از خوان وصالش
محروم من از بخت ستمکاره بماندم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.