۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹۷

مگو که سر بگریبان نشسته غمناکم
که مست بوی محبت ز سینه چاکم

چو ذر مهر تو از خاک برگرفت مرا
همین بود شرفم ورنه من همان خاکم

نظر بدیده ادراک در جهان کردم
بجز تو هیچ نیاید بچشم ادراکم

خوشم به رندی و آلوده نیستم از زهد
اگرچه غرق گناهم ازین گنه پاکم

بخاکپای تو سوگند میخورد اهلی
که خاک پای توام گر بر اوج افلاکم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.