۱۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹۹

خوش آنکه همنفس یار خویشتن بودم
رفیق و همدم و همراز و همسخن بودم

خوش آنکه جلوه چو میکرد آفتاب رخش
من آفتاب پرستی چو برهمن بودم

خوش آنکه در چمن حسن آنگل از مستی
همی شکفت و منش بلبل چمن بودم

خوش آنکه لعل لبش چونشکر فشان میشد
من از نشاط چون طوطی شکر شکن بودم

خوش آنکه پیش لبش میگریست شیشه می
که من بخنده چو ساغر از آن دهن بودم

خوش آنکه آن دهنم خاتم سلیمان بود
بر غم خصم من ایمن ز اهرمن بودم

کنون ز نرگس او یک نظر مرا اهلی
امید نیست تو گویی که آن نه من بودم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.