هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تنهایی، ناامیدی و رنجهای عاشقانه خود میگوید. او از یار و دوستی جز معشوق ندارد و از هجران و دوری رنج میبرد. جوانیاش به پایان رسیده و شادیهای گذشته را از دست داده است. او به دنبال نشاط گمشده است اما آن را نمییابد. شاعر از شبهای تاریک و گذشتهای روشن که اکنون نیست، یاد میکند و از جفای مردم و ناتوانی خود در رسیدن به آرزوهایش مینالد. در پایان، از معشوق میخواهد چراغ دلش را با وصل روشن کند تا از فراق و تنهایی رهایی یابد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که درک آن به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی، پیری و فراق ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۱۰۰
نه کس ز بهر تو یارم نه یار کس من هم
نه دوست غیر تو دارم کسی نه دشمن هم
طمع بعمر ابد از حیات وصلم بود
کنون ز هجر تو راضی شدم بمردن هم
دریغ کشت جوانی که برق پیری سوخت
برفت خرمی ما بباد و خرمن هم
نشاط گمشده می جویم و نمی یابم
ز عیش مطرب و ساقی و گشت گلشن هم
فغان ز تیره شبی، وه کجا شد آن شبها
که آمدی بدرم مه زبام و روزن هم
جفا کش همه خلقیم و دست ما کوتاه
نمیرسد بگریبان کس بدامن هم
چراغ اهلی دلخسته برفروز از وصل
که جان چو شمع گدازد ز فرقت و تن هم
نه دوست غیر تو دارم کسی نه دشمن هم
طمع بعمر ابد از حیات وصلم بود
کنون ز هجر تو راضی شدم بمردن هم
دریغ کشت جوانی که برق پیری سوخت
برفت خرمی ما بباد و خرمن هم
نشاط گمشده می جویم و نمی یابم
ز عیش مطرب و ساقی و گشت گلشن هم
فغان ز تیره شبی، وه کجا شد آن شبها
که آمدی بدرم مه زبام و روزن هم
جفا کش همه خلقیم و دست ما کوتاه
نمیرسد بگریبان کس بدامن هم
چراغ اهلی دلخسته برفروز از وصل
که جان چو شمع گدازد ز فرقت و تن هم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.