۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰۰

نه کس ز بهر تو یارم نه یار کس من هم
نه دوست غیر تو دارم کسی نه دشمن هم

طمع بعمر ابد از حیات وصلم بود
کنون ز هجر تو راضی شدم بمردن هم

دریغ کشت جوانی که برق پیری سوخت
برفت خرمی ما بباد و خرمن هم

نشاط گمشده می جویم و نمی یابم
ز عیش مطرب و ساقی و گشت گلشن هم

فغان ز تیره شبی، وه کجا شد آن شبها
که آمدی بدرم مه زبام و روزن هم

جفا کش همه خلقیم و دست ما کوتاه
نمیرسد بگریبان کس بدامن هم

چراغ اهلی دلخسته برفروز از وصل
که جان چو شمع گدازد ز فرقت و تن هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.