۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰۵

پیشت چو آب دیده خود خوار مانده ایم
خواری ز پیش ماست که بسیار مانده ایم

از جور سنگ فتنه رفیقان گریختند
ما پا سکشته ایم حزین وار مانده ایم

مجنون و کوهکن ز غم آسوده دل شدند
ماییم کز غم تو دل افکار مانده ایم

بردند دیگران بسخن کار خود ز پیش
ما بیزبان چو صورت دیوار مانده ایم

یوسف عزیز مصر شد و ما ز شوق او
حیران هنوز بر سر بازار مانده ایم

آن بیوفا طبیب نپرسد ز درد ما
ما از امید خسته و بیمار مانده ایم

هر کسکه هست همدم یاریست در جهان
اهلی من و توایم که بی یار مانده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.