۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۰۶

ذره خاکم و در کوی تو گر گم باشم
به که یکذره غبار دل مردم باشم

اینچه مستی است که چونغنچه ببوی تو مرا
چاک گردد دل و در عین تبسم باشم

صاف می گر نبود درد سفالیست بسم
من نه آنم که مقید به تنعم باشم

گر کشندم نکنم ناله که مردن به از آن
کز رقیبان تو در بند ترحم باشم

اهلی از میکده بیرون نروم تا بابد
بلکه گر خاک شوم خشت سر خم باشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.