۱۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱۷

بهر جا چشم بگشایم جمال یار می بینم
تو گویی صورت یار از در و دیوار می بینم

جهانی عاشق رویش ولیکن رخ ز من تابد
که من در عین بیتابی درو بسیار می بینم

مگر درمان درد من شکیبایی کند ورنه
فزونتر میشود دردم گرش صدبار می بینم

مرا هرگز نباشد بر رخ او طاقت دیدن
مگر چون بگذرد گاهی در او رفتار می بینم

نه تنها اهلی شیدا که مجنون نیز بگریزد
ز رسوایی که من در کوچه و بازار می بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.