۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲۹

ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن
بر فروز امروز ازین آتش چراغ خویشتن

اینک اینک میوزد باد خزان ای نوبهار
خیز و فرصت دان گلی چیدن ز باغ خویشتن

ساقیا امروز و فردایی که دوران زان تست
تشنه یی را جرعه یی ده از ایاغ خویشتن

با پریشان بودن عاشق خود او را دل خوش است
نیست عاشق هرکه میجوید فراغ خویشتن

از نسیم زلف او اهلی مجو بوی وفا
این خیال کج برون کن از دماغ خویشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.