۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۳۰

ما خود بریده ایم دل از کار خویشتن
لیکن تو رحم کن بگوفتار خویشتن

من جان فروشم و تو بهیچم نمی خری
کس چون تو نیست واقف بازار خویشتن

ما گفته ایم با تو تو با ما مگوی هیچ
شرمنده تو ایم ز گفتار خویشتن

هر عاشقی که خون جگر از نظر بریخت
هرگز گلی نچید ز گلزار خویشتن

اهلی که پیش یار بگوید حدیث تو
یار تو کیست گر نشوی یار خویشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.