۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۳۱

شبی در آ ز در ایشمع و خانه روشن کن
چراغ طلعت خود نور دیده من کن

اگر چو خرمن گل در کنار من نایی
بیک دو بوسه مرا خوشه چین خرمن کن

سگ توام چو نیاری بگردنم دستی
کمند موی سیه باری ام بگردن کن

مرا ز بخت گران جان نصیب گلخن گشت
تو چون نسیم سبکروح گشت گلشن کن

ز دشمنان چه غم ایدل چو دوست با تو بود
زمانه گو همه آفاق با تو دشمن کن

دلیل زندگیش اهلی از رخ تو بود
بیا و بر همه چون آفتاب روشن کن

بعد ازین پا بر سر سنگ بلا خواهم زدن
هرچه خواهم دید بر وی پشت پا خواهم زدن

عاشق دیوانه را پروای خان و مان کجاست
گلخنی خواهم شد آتش در سرا خواهم زدن

من که نتوانم ز خوی نازک او آه زد
آه اگر یابم مجالی نعره ها خواهم زدن

خواهم آخر سر بپای بوته خاری نهاد
همچو مجنون خیمه در دشت فنا خواهم زدن

چند پیش او حریف او شود با من رقیب
بعد ازین اهلی بخونخوردن صلا خواهم زدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.