هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از زیبایی و عشق سخن میگوید، اما همچنین از درد و رنج ناشی از آن نیز یاد میکند. او از ظلم و بیعدالتی شکایت دارد و به امید دیدار معشوق، چشم به راه است. در نهایت، شاعر از غم و اندوهی میگوید که دلش را به خون تبدیل کرده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به درد و رنج و ظلم ممکن است برای برخی از افراد جوانتر ناراحتکننده باشد.
شمارهٔ ۱۱۳۷
چه حسن است این زهی خوبی مگر خورشید و ماه است این
چه عشق است این زهی محنت مگر قهر آله است این
مگر گر بد کنم آه دلت بر من کجا گیرد
حذرکن کاتش محض است جان من نه آه است این
چه ظلم است این که میتابی رخ از فریاد مظلومان
سگ فریاد خوانی نیست آخر داد خواه است این
بامید کف پای تو چشمم خاک ره گردید
بنه در چشم من پای همان دان خاک راه است این
ز غم خون شد دل اهلی اگر باور نمیداری
دو چشم خون فشان بنگر که بر حالش گواه است این
چه عشق است این زهی محنت مگر قهر آله است این
مگر گر بد کنم آه دلت بر من کجا گیرد
حذرکن کاتش محض است جان من نه آه است این
چه ظلم است این که میتابی رخ از فریاد مظلومان
سگ فریاد خوانی نیست آخر داد خواه است این
بامید کف پای تو چشمم خاک ره گردید
بنه در چشم من پای همان دان خاک راه است این
ز غم خون شد دل اهلی اگر باور نمیداری
دو چشم خون فشان بنگر که بر حالش گواه است این
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.