۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۴۲

شبی با نامرادان باش و ترک خود مرادی کن
درآ چون آفتاب از در شب و تا روز شادی کن

من آخر کشته خواهم شد برسوایی زعشق تو
اگر خواهی نهانم کش وگر خواهی منادی کن

دلا گر همدمی با نو غزالان آرزو داری
چو مجنون ترک مردم گیر و رو در کوه و وادی کن

تو میخواهی مراد و نامرادت دوست میخواهد
دلا چون این مراد اوست با ما نامرادی کن

نهاد چرخ کجرو با کسی کی راست میگردد
بمهر ظاهرش منگر حذر از کج نهادی کن

بنور عقل در عالم ره شادی که میباید
درین ظلمت سرا اهلی چراغ عقل هادی کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.