۱۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵۹

تو که پیش بیغمانی چو گل از نشاط خندان
رخ خود چو غنچه درهم چه کشی ز دردمندان

ز لب تو بیعنایت، بکجا برم شکایت
که صدم جفاست از وی ز تو صدهزار چندان

چکنم که در نگیرد بتو شمع برق آهی
که چو موم نرم سازد دل سخت تر ز سندان

بلب تو جای دندان که گمان برد ز تندی
چو مجال دیدن کس نبود چه جای دندان

تو بدین جمال و خوبی دل تنگ نیست جایت
که فرشته کس مقید نکند بکنج زندان

دل من بخود پسندی نکشد ز سجده ات سر
که فرشته دیو سازد سر کبر خودپسندان

نرسید دست اهلی بسه قدان گلرخ
نرسد بدست کوته گل وصل سربلندان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.