۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۶۰

میمیرم و خار غمت از جان نمیآید برون
خاریکه ره در جان کند آسان نمیآید برون

وه وه چه نازک میدمد گر در رخت خط سیه
بر گرد گل زین خوبتر ریحان نمیآید برون

من کشته آن کز تنم تیر تو ره در دل کند
یاران به غم کز سینه ام پیکان نمیآید برون

عیبم مکن کز سوز دل روشن ز چاک سینه ام
آتش چو سر زد شعله اش پنهان نمیآید برون

جان سوخت اهلی را ز غم دلسوز از آنشد ناله اش
در دل نگیرد هر نفس کز جان نمیآید برون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.