هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق یار خود می‌گوید. او ابتدا با توصیف زیبایی و سرعت یار، از دیدارش سخن می‌گوید، اما سپس از دوری و رنج فراق شکایت می‌کند. شاعر با اشاره به داستان‌های عاشقانه مانند پیر کنعان و مجنون، عمق غم و سرگشتگی خود را بیان می‌کند و در نهایت، به دنبال آرامش در میخانه و همت پیر مغان است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، اشاره به میخانه و مستی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۱۷۹

بر توسن ناز آنپسر میتاخت چون برق یمان
تا دیدمش رفت از نظر دیدن همان رفتن همان

چون پیر کنعان از جهانبستم نظر از یار خود
جاییکه نور دیده ام شد از نظر پنهان روان

اول بلطف و مردمی صید خودم کرد آن پری
اکنون بجورم میکشد اینم نبود از وی گمان

گر خواب راحت بایدت مست در میخانه شو
کز همت پیر مغان میخانه شد دارالامان

اهلی من مجنون صفت در وادی غم چون صبا
سرگشته ام زین غم که شد آن نوغزال از من رمان
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.