هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردهای پنهان و ناگفته‌اش می‌گوید که بیان آن‌ها دشوار است. او از غم و اندوهی می‌نالد که مانند گل شکفته می‌شود اما با خنده‌ای زهرآگین همراه نیست. همچنین، از خطرات و حادثه‌های زندگی می‌ترسد و به عشق و وفا اشاره می‌کند که مانند گنجی پنهان در دل ویرانه‌اش است. در نهایت، از حسرت و تلخی‌های عشق سخن می‌گوید و امید به نسیم دوستی دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد پنهان، حسرت، و خطرات زندگی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۱۸۸

درد از طبیب گرچه نهفتن نمی توان
درد دلی مراست که گفتن نمی توان

خواهم شکفته رو زیم از غم چو گل ولی
هرگز بزهر خنده شکفتن نمی توان

خواب صبوح اگرچه بیوسف رخان خوشست
غافل ز گرگ حادثه خفتن نمی توان

هر در که هست سفته ز الماس همت است
وصل تو گوهریست که سفتن نمی توان

گفتی که لعل من کشد از زهر حسرتت
وه کاین حدیث تلخ شنفتن نمی توان

شد داغ عشق در دل ویرانه ام نهان
گنج وفا بخاک نهفتن نمی توان

اهلی اگرنه بر تو نسیمی وزد ز دوست
گرد غم از جبین تو رفتن نمی توان
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.