۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹۰

نپرسد جز وفا چیزی خدا روز جزا از من
مپرس از بیوفایی کان نمیپرسد خدا از من

دلم چون نافه خونشد در وفاداری و دلشادم
که با هر کسکه باشد میدهد بوی وفا از من

نه تنها من ترا خواهم که شهری همچو من خواهد
تو صد جا دوستان داری بیاد آری کجا از من

مرا هرچند با خال و خطت جان در میان باشد
خطت خضرست و نوشد چشمه آب بقا از من

دل آواره چون مجنون نمیپرسد ز من هرگز
گرش جایی خبر یابی بپرس ایصبا از من

بمحشر رشته ز ناز دستاویز من باشد
اگر دست اجل نستاند این سررشته را از من

هلاک خود چو خواهم در دعا اهلی تو آمین گو
که در این حاجت آمین از تو میباید دعا از من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.