هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق میگوید. او خود را مجنون عشق لیلی میداند و از جفاهای معشوق شکایت میکند. شاعر از آتش عشق در جانش مینالد و از ترس آفتهای زیبایی معشوق میترسد. او از بیقراری و بیخوابیهای شبانه میگوید و در نهایت به این نتیجه میرسد که چارهای جز مرگ ندارد. در پایان، شاعر با اشاره به کعبه و قربانی، عشق خود را مقدس و بینظیر میداند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مرگ و درد عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۱۹۶
مجنون منم در عهد تو لیلی تو در دوران من
حسن آیتی در شان تو عشق آیتی در شان من
عیسی دمی، چند از جفا قصد هلاک من کنی
آب حیاتی تا بکی آتش زنی در جان من
ترسم ز چشم مردمت ایگنج حسن آفت رسد
بهر خدا بیرون مرو از سینه ویران من
هر کس بشب در راحتی من خفته در خون از غمت
این خفت و خواب من نگر وین بخت بیسامان من
هرگوشه در خونچشم من گردد زشوق آنپری
دیوانه میسازد مرا این چشم سرگردان من
چون عاقبت درد مرا جز مرگ نبود چاره یی
تا کی بلای جان بود ایندرد بی درمان من
گفتم مکش اهلی که شدصید حرم خندید و گفت
من کعبه اهل دلم صد همچو او قربان من
حسن آیتی در شان تو عشق آیتی در شان من
عیسی دمی، چند از جفا قصد هلاک من کنی
آب حیاتی تا بکی آتش زنی در جان من
ترسم ز چشم مردمت ایگنج حسن آفت رسد
بهر خدا بیرون مرو از سینه ویران من
هر کس بشب در راحتی من خفته در خون از غمت
این خفت و خواب من نگر وین بخت بیسامان من
هرگوشه در خونچشم من گردد زشوق آنپری
دیوانه میسازد مرا این چشم سرگردان من
چون عاقبت درد مرا جز مرگ نبود چاره یی
تا کی بلای جان بود ایندرد بی درمان من
گفتم مکش اهلی که شدصید حرم خندید و گفت
من کعبه اهل دلم صد همچو او قربان من
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.