۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹۶

مجنون منم در عهد تو لیلی تو در دوران من
حسن آیتی در شان تو عشق آیتی در شان من

عیسی دمی، چند از جفا قصد هلاک من کنی
آب حیاتی تا بکی آتش زنی در جان من

ترسم ز چشم مردمت ایگنج حسن آفت رسد
بهر خدا بیرون مرو از سینه ویران من

هر کس بشب در راحتی من خفته در خون از غمت
این خفت و خواب من نگر وین بخت بیسامان من

هرگوشه در خونچشم من گردد زشوق آنپری
دیوانه میسازد مرا این چشم سرگردان من

چون عاقبت درد مرا جز مرگ نبود چاره یی
تا کی بلای جان بود ایندرد بی درمان من

گفتم مکش اهلی که شدصید حرم خندید و گفت
من کعبه اهل دلم صد همچو او قربان من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.