هوش مصنوعی: شاعر از عشق و شوق بی‌اختیار خود به معشوق می‌گوید و درد دوری و نادیدنت را بیان می‌کند. او از بخت بد و آرزوهای بربادرفته شکایت دارد، اما همچنان به عشق وفادار است و حتی صحبت نکردن را ترجیح می‌دهد، به شرطی که در خاک آستان معشوق باشد. در پایان، از معشوق می‌خواهد که حال او را بپرسد، چرا که عمرش در گفتگوی با معشوق گذشته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۲۰۱

ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو
ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو

اگر مهر تو و بخت من بد روز این باشد
ز دنیا بایدم رفتن بداغ آرزوی تو

ندارم طاقت نادیدنت هرچند میدانم
که سوزم میشود افزون چو می بینم بروی تو

چو تاب صحبتم نبود همان بهتر که بنشینم
بخاک آستان و گوش دل بر های و هوی تو

تو هم یادیکن از اهلی بپرس از حال او باری
که آنبیچاره عمرش صرفشد در گفتگوی تو
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.