هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و رنج‌های دل شکسته خود می‌گوید. او از معشوق مست خود گلایه دارد که باعث کشته شدن دلش شده است. شاعر از معشوق می‌خواهد که به مجلس آنها بیاید و آن را روشن کند، زیرا هدف از هر بزمی فقط حضور اوست. او همچنین از ساقی می‌خواهد که شراب بیاورد تا از درد همنشینی با صوفیان رهایی یابد. شاعر در پایان از پستی و بلندی‌های زندگی می‌گوید و به خود توصیه می‌کند که همت بلند داشته باشد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به شراب و مستی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.

شمارهٔ ۱۲۰۵

مرغ دلم که کشته شد از چشم مست تو
در خون و خاک چند بغلطد ز دست تو

بنشین دمی و مجلس ما را فروغ ده
کز بزم عیش نیست غرض جز نشست تو

نگشاید از نشاط دل تنگ عاشقان
تا ناوکی گشاد نیابد ز شست تو

ساقی بیا که صحبت صوفیست جانگداز
جانپرور است صحبت رندان مست تو

خون دلم چو می لب لعلت خورد مدام
مخموریش مباد لب می پرست تو

پستی مکش ز چرخ بلند ایدل حزین
همت بلند دار که چرخ است پست تو

اهلی شکست شیشه عمر تو بهر یار
و آن سنگدل نداشت غمی از شکست تو
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.