۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰۹

غم نیست کز زهر بلا تلخی کشد مسکین تو
تریاک صد تلخی بود یک خنده شیرین تو

هرچند بیدردی بود غمگین برآید عاقبت
هرکو نشیند ساعتی با عاشق غمگین تو

میرم ز غم ایشمع اگر آیم ببزمت صبحدم
پروانه بینم سوخته افتاده بر بالین تو

کی از فریب عشوه ات چون دیگران گمره شوم
من عاشق دیرینه ام میدانم این آیین تو

اهلی ببوی عافیت چونگل قبای خسروی
خاری بهرسو میخورد از خرقه پشمین تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.