۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۳

گرچه به تیغ جفا سینه فکارم از او
تا نرود سر ز دست دست ندارم از او

هرکه نشد غرق خون ره نبرد کز غمش
من بچه باران ترم زیر چه بارم از او

در غم آن نوجوان پیر شدم از وفا
ناوک چشم اینزمان چشم ندارم از او

نرگس مستش که شد ساقی بزم همه
عالمی از وی خوشان من بخمارم از او

مانع وصل حبیب بیخودی اهلی است
یار بمن در میان من بکنارم از او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.