۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱۵

ای دلم چون پسته از شور نمک بریان تو
سوخت مغز استخوانم پسته خندان تو

من کجا پیدا شوم جاییکه همچون ذره اند
صد هزاران آفتاب از مهر سرگردان تو

عقل و هوش و دین و دل صرف تو کردم ایپسر
گر ترا با جان من کارست آنهم زان تو

میکنم یاد دهانت و آتش لب تشنگی
کی شود تسکین بیاد چشمه حیوان تو

گر شود از خاک ما هر ذره چشم روشنی
سیر نتوان گشتن از نظاره جولان تو

بلبل عرشیست اهلی ایگل از وی رو متاب
چند روزی کاندرین گلشن بود مهمان تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.